خدایان سیزیف را محکوم کردند که یک سنگ گران را از یک کوه بالا ببرد، و این سنگ هنوز به میانه ی کوه نرسیده به پایین بغلتد و باز روز از نو و روزی از نو، اگر صرفا در سطح و معنای ظاهری این اسطوره بمانیم، نتیجه خواهیم گرفت که خدایان سیزیف را به یک کار تکراری کسالت بار بی معنی واداشته اند، کاری یک شکل و تکراری و شاق، ولی این تمام ماجرا نیست، آیا این اسطوره چیزی بیش از این برای ارائه به ما ندارد؟ آیا می توان یک درس لکانی از این اسطوره گرفت؟ درس درک مفهوم و سازوکار رانه، یا سائق؟ چرا که نه، این اسطوره چیزی بیش از اسطوره است، و می تواند در رابطه با ما و به ما اطلاعات دقیق بدهد، چگونه؟:
مگر نه این است که لکان بین هدف رانه و مقصد رانه تمایز قائل است؟ و ارجحیت را به هدف رانه می دهد تا مقصد؟ بنای میل به نرسیدن است، عین بنای سنگ سیزیف که به نرسیدن به قله ی کوه است، مقصد میل همان سرمنزل نهایی است همان قله ی کوه، یا همان ارضاء غایی یکبار برای همیشه، در حالی که هدف میل، قصد و نیت کاریست که در حال انجام آنیم، کار غلطاندن سنگ، یا در واقع بازآفریدن خود از نو و دوباره است، یک مسیر دورانی به سوی مقصد و دوباره پی گرفتن راه از مقصد به سوی مقصد،( چرا که هر مقصدی نقطه ی آغاز رانه، و تکرار چرخه ی آن است) و این مقصد همیشه مقصدی موقت است نه دائمی و برای همیشه، چرا که بنای میل به نرسیدن است، اصلا قرار نیست این میل ارضاء بشه، آنهم برای همیشه، بلکه قرار است تداوم داشته باشد، و هی از نو خود را بازتولید بکند، اگر میل بنا به آنچه وعده داده شده، به مقصد برسد و ارضاء غایی صورت بگیرد، سوژه تمام می شود، حرکت تمام می شود، و تخیل و فانتزی از کار می افتد و نظم نمادین ازهم می پاشد، و ممکن شدن تمام اینها به علت ناممکنی ذاتی ارضاء میل و بن بست آن است.
اگر از منظر لکان به کار سیزیف و پارادکس نهفته در این کار او نگاه بکنیم متوجه می شویم که برای سیزیف مقصد مهم نیست، بلکه این خود راه است که مهم است، و درک آن سیزیف را رستگار می کند و برخلاف چیدمان ظاهری این اسطوره که از رنج سیزیف و بیهودگی کارش حکایت می کند، سیزیف به این کار بیهوده و پوچ و بی معنی معنایی درخور حوالت می دهد، و کار بی معنی خود را حامل معنایی می داند، هدف از زندگی برای سیزیف همین صعود و سقوط و عشق ورزیدن به همین صعود و سقوط است، پس سیزیف محکوم نیست، چرا که به نفس کار خود آگاه است و با عشق تن به این کار می دهد، و از دور بسته محکومیت و جبر خارج می شود.