دل نوشته

درخت کاج پیری در باغچه ی روبروی اطاق درمان من هست.
با او احساس رفاقت می کنم. روزی یکی دوبار روبرویش می ایستم ، نگاهش می کنم و نگاهم می کند.
دوستش دارم.دلش پیر و سر انگشتانش رنگ و لعاب جوانی دارد.
کهنگی دلش را در هر بهار با سبزی جدید می پوشاند.میوه های کمرنگ و سر بسته اش را نمایان می کند.
ولی دلبری اصلی اش وقتی خودنمایی می کند که بادی بوزد….امان امان از زیبایی مواجش.
گنجشکان زیادی در دلش آواز می خوانند.حتی یکی از آنها را نمی توانم ببینم. و من می دانم چه می گویند.

متن سربرگ خود را وارد کنید